یکی از زهاد پانصد درهم بدهکار بود حضرت رسول اکرم (ص) را در خواب دید که به او فرمود به نزد ابوالحسن کسائی برو او از مشاهیر است و هر سال ده هزار برهنه را لباس می پوشاند و به او بگو : رسول خدا به تو سلام می رساند و می فرماید : پانصد درهم قرض مرا ادا کن اگر از تو نشان صدق را خواست بگو نشانی آن است که هر شب صد بار بر آن حضرت صلوات می فرستادس و دو شب است فراموش کرده ای .
زاهد نزد ابوالحسن رفت و خواب را ذکر کرد ابوالحسن چندان التفات نکرد زاهد گفت : مرا رسول خدا به سوی تو فرستاده و چنین نشانی داده است چون نشانی را گفت ابوالحسن کسائی خود را از تخت فرو انداخت و خداوند را سجده کرد و گفت : این سری بود میان من و خدا که هیچ آفریده ای از آن خبر نداشت و اتفاقا دو شب است به این ذکر توفیق نیافته ام پس فرمود تا 2500 درهم به آن زاهد دادند و گفت هزار درهم برای بشارت که از آن حضرت به من آورده ای و هزار درهم دیگرش پاداش قدم تو که نزد من آمدی و پانصد درهم دیگر محض اطاعت فرمان حضرت رسول خدا بوده و از آن شخص درخواست نمود که هر گاه تو را احتیاجی باشد باز به سوی من آیی .